چرا برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمی شود ؟
سوال این است که چرا این بزرگداشت باید به این شکل صورت بگیرد ؟ بی شک بحث درباره شخصیت سیدالشهداء ، تشکیل میزگردها ، کنفرانسها ، سخنرانیها ، نوشتن مقالات و پرداختن به دیگر امور فرهنگی ، علمی و تحقیقاتی در این باره بسیار مفید و لازم است ، اما این فعالیتها و اقدامات کافی نیست و در کنار آنها عزاداری نیز لازم است . با دقت در رفتارهای انسان می توان پی برد که دو دسته از عوامل در رفتارهای او نقش اساسی ایفا می کنند : دسته اول عوامل شناختی اند که موجب می شود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد . دسته دوم عوامل درونی است که شاید تاثیر آنها در رفتار بیش از شناخت باشد . این عوامل همان انگیزه ها ، احساسات ، تمایلات ، گرایشها ، میلها ، غرایز و عواطف هستند.
خاطره حادثه ای را که قریب 14 قرن پیش رخ داده است ، چرا باید زنده کرد ؟ این رویداد ، ماجرایی تاریخی بوده که زمانه آن گذشته است چرا باید به پاسداشت آن مجالسی بر پا کنیم ؟
حوادث گذشته ی هر جامعه ای می تواند در سرنوشت و آینده ی آن آثار عظیمی برجای گذارد ؛ اگر چه حوادث تاریخی ، عینا تکرار نمی شوند ولی در جامعه شناسی ثابت شده است که جهات مشترک فراوانی میان رخدادها وجود دارد .قرآن کریم پس از نقل داستانهای پیامبران و اقوام گذشته می فرماید :
لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب ؛ در داستانهای گذشتگان برای صاحبان عقل و خرد عبرتی است .
یعنی احوال پیشینیان را بررسی کنید تا دریابید چه نقاط قوتی در کار آنان بوده است و شما نیز آنها را به کار گیرید و نیز ضعفهای آنان را ببینید و از تکرار آنها بپرهیزید .
افزون بر این در همه جوامع مرسوم است که از پاره ای از وقایع گذشته ی خود یاد کرده ، آنها را ارج می نهند و بزرگ می شمارند . این امر بر یکی از مقدس ترین خواسته های فطری انسان که خداوند در نهاد همه انسانها قرار داده – و از آن به حس حق شناسی تعبیر می کنیم – استوار است .
از آن گذشته ، چنانچه یاد آن خاطره ها در سعادت جامعه تاثیری داشته می تواند در زمان بیان آنها عامل موثر دیگری باشد . در این صورت گویا خود آن واقعه تجدید می شود . از آنجا که واقعه عاشورا رویداد عظیمی در تاریخ اسلام بوده و نقش بسزایی در سعادت مسلمانان و روشن شدن راه هدایت آنان داشته است این واقع در نظر ما بسیار ارزشمند است و بزرگداشت و بازسازی آن موجب می شود از برکات آن در جامعه بهره مند بشویم .
از صحابه ی رسول اکرم بود . فقر و تنگدستی بر او چیره شده بود . در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده تصمیم گرفت برود و وضع خود را برای رسول اکرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالی کند .
با همین نیت رفت ولی قبل از اینکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم به گوشش خورد :« هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم ، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می کند »آن روز چیزی نگفت و به خانه برگشت . باز فقر به او فشار آورد و ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول خدا حاضر شد . آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید :« هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم ، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می کند »این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید به خانه برگشت . چون خود را همچنان در فقر و بیچارگی دید برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول خدا رفت . باز لبهای رسول اکرم به حرکت در آمد و همان جمله را تکرار کرد .
این بار که این جمله را شنید , اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد . حس کرد که کلید مشکل خود را در همین جمله یافته است . با خود فکر می کرد که هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت و به خدا تکیه می کنم . با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است ؟ به نظرش رسید برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد . رفت و تیشه ای عاریه کرد و به صحرا رفت , هیزمی جمع کرد و و فروخت و لذت حاصل دسترنج خویش را چشید . روزهای دیگر به این کار ادامه داد ، تا تدریجا توانست برای خود تیشه و حیوان و لوازم کار بخرد و در نهایت هم صاحب سرمایه و غلامانی شد .
روزی رسول اکرم به او رسید و تبسم کنان فرمود : « نگفتم هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می کند »
فردی نزد رسول خدا صلوات الله و سلامه علیه آمد و عرض کرد : ای رسول خدا ! توصیه و سفارشی به من کن . آن حضرت علیه السلام سه بار از او پرسید : اگر سفارشی کنم انجام می دهی ؟ آن شخص در هر سه بار پاسخ داد : آری ای رسول خدا ! حضرت رسول اکرم علیه السلام فرمود : به تو سفارش می کنم که هر گاه خواستی کاری انجام دهی درباره سرانجام آن تدبر کن ؛ اگر مایه ی رشد و هدایت بود انجام بده و اگر مایه گمراهی بود از آن بپرهیز .
امیر مومنان امام علی ابن ابیطالب علیه السلام فرمود :
آگاه باشید عبادتی که در آن تفکر نباشد ، سودی ندارد ؛ و نیز می فرماید : آگاه باشید اگر در قرائت قرآن تدبر نباشد سودی ندارد ؛ همچنین آن حضرت در وصیت به محمد بن حنفیه می فرماید : هر کس در کارها بدون توجه به فرجام آن وارد بشود خود را در معرض رخدادهای بسیار زشت و ناپسند قرار می دهد و تدبیر پیش از عمل تو را از پشیمانی ایمنی می بخشد .
امام رضا علیه السلام می فرماید :
عبادت به فراوانی نماز و روزه نیست . عبادت واقعی ، تفکر در کار خدای جلیل است .
رسول اکرم علیه السلام وارد مسجد مدینه شد ، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود و هر دسته ای حلقه ای تشکیل داده سر گرم کاری بودند . یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تربیت و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند . هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد . به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود :« این هر دو دسته کار نیک می کنند و بر خیر و سعادتند» آنگاه جمله ای اضافه کرد : لکن من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شده ام ، پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست .
« ای ابن مسعود ! هر گاه خواستی کاری کنی از روی دانش و خرد باشد و از کار بدون تدبر و دانش بپرهیز چرا که خدای متعال می فرماید : (در سوگندهای خود) مانند آن زن نباشید که بافته اش را پس از آن که محکم می کرد از هم می گسست و رشته رشته می کرد .
در فرمایشی دیگر رسول خدا فرمودند :
دو رکعت نماز با تدبر از نماز در تمام شب بهتر است و نشانه خردمند این است که هر گاه خواست سخن بگوید تدبر می کند اگر مفید بود سخن می گوید و سود می برد و اگر زیان بار بود خاموش می گردد و در امان و سلامت می ماند .