دوم دی ماه مصادف با 20 صفر المظفر چهل روز قافله سالاری زینب.....
و از آن روز که زینب ز غم دوری دوست ..... چون چهل سال شده پیر ، چهل روز گذشت.....
هر سال، چشمان غمبار اربعین که می آید، اطراف ما پر می شود از هیئت های مذهبی التماس و دسته دسته گلهای اشک. هر سال اربعین، از لابه لای واژه های مذاب مداحان، دلهای آسمانی شما دیده می شود و علم های ما از هوش می روند. لباسهای مشکی تقویم، بوی قتلگاه می گیرند. اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع گونه می سوزیم و گریه سر می دهیم برای فاصله های خود و زجرهای شما. خوشا زندگی در این گریستن و مردن های پیاپی! خوشا گریستن برای داغ های حضرت زینب کبری سلام الله علیها ، برای مصیبت های حضرت امام سجاد علیه السلام ، برای بی تابی بچه های آسمان! سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه می اندازد! من برای گریستن، به آغوشت محتاجم.
امام خامنه ای : اگر در عاشورا خون بر شمشیر پیروز شد عامل این پیروزى، حضرت زینب سلام الله علیها بود.
دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین بردهاند، این جمع چند ده نفرهى زنان و کودکان را اسیر کردهاند، آوردهاند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمدهاند دارند تماشا میکنند، بعضى هلهله میکنند، بعضى هم گریه میکنند؛ در یک چنین شرائط بحرانى، ناگهان این خورشید عظمت طلوع میکند؛ همان لحنى را به کار میبرد که پدرش امیرالمؤمنین بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به کار میبرد؛ همان جور حرف میزند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا: «یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعهگرها، اى کسانى که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنبالهرو اسلام و اهلبیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کورى نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابى هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالى که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهدهى مقابلهى با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسى شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبهى نریسیده. با بىبصیرتى، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کردههاى خودتان را، گذشتهى خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعاى انقلابیگرى؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بىمقاومت در مقابل بادهاى مخالف. این، آسیبشناسى است.