امام در نجف، چشمشان درد گرفت و به دکتر مراجعه کردند. دکتر بعد از معاینه چشم امام گفت: « شما باید چند روزى قرآن نخوانید و به چشمتان استراحت بدهید» . امام خندیدند و فرمودند: «دکتر، من، چشم را براى قرآن خواندن مى خواهم! چه فایده اى دارد که چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کارى کنید که من بتوانم قرآن بخوانم»
مرحوم حاج احمد آقای خمینی تعریف کرده اند : در سال 65 جلسات هفتگی سران قوا در دفاتر یکی از آن ها یا در جماران ، البته بدون حضور امام برگزار می شد . در یک جلسه ای که در جماران تشکیل شده بود ، من ، آیت الله خامنه ای ، آقای موسوی اردبیلی ، آقای میرحسین موسوی ، آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتیم . از قرار اتفاق ، در همان روز آقای منتظری نیز با امام جلسه داشتند . در آن سال ، هر وقت امام با آقای منتظری ملاقات می کرد ، بعد از جلسه برافروخته و عصبانی بودند ، به طوری که در چهره شان مشخص و نمایان بود . در وسط جلسه بودیم که ناگهان امام بدون در زدن ، یک دفعه با حال عصبانیت شدید و برافروختگی وارد اتاق شدند و رو به ما فرمودند : « من از اول با قائم مقامی آقای منتظری مخالف بودم ، ایشان به درد رهبری بعد از من نمی خورد .» جلسه امام که تمام شد ، همه ی سران قوا و من در یک سکوت سنگینی فرو رفتیم و همه متحیر از این جملات بودیم ؛ چون سابقه نداشت و حضور غیر منتظره امام هم نشان از اهمیت موضوع بود . بعد از مدتی سکوت ، آقای خامنه ای شروع به صحبت کردند که : آقای منتظری شاگرد شما بودند و در زمان شاه مبارزات داشتند و زندان طولانی مدت رفتند و ..... و از آقای منتظری تعریف کردند و در آخر هم آقای خامنه ای گفتند که خُب اگر ایشان نباشد چه کسی باشد : امام بلافاصله و با اشاره به خود حضرت آقا فرمودند : خود شما.
حضرت آیتالله خامنهایدر سخنانشان در دیدار نیروهای مسلح شمال کشور و خانوادههای آنان در نوشهر فرمودند:
« مبادا آن صفاتی ، خصالی ، مناقبی که متناسب با وجود امام زمان علیه السلام هست، اینها را تنزل بدهیم در سطح انسانهای کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر.»