منتظر پدر بود .....

به مادرش گفت : مامان جون ، بابا کی از مسافرت میاد ؟ مامان گفت : گفته شاید این جمعه برگردم . هادی دل تو دلش نبود ، خیلی وقت بود بابا رو ندیده بود ، خیلی ذوق و زده و خوشحال بود . هر موقع تو خونه شلوغی می کرد ، مادرش می گفت : هادی به بابات میگم شلوغ کاری کردی ها؟ با شنیدن این حرف ، هادی ساکت می شد . پیش خودش می گفت : من که تو این مدت مامان رو اذیت کردم خوبه تو این چند روز مونده به برگشتن بابا پسر خوبی بشم . بعضی اوقات هم هادی می رفت پیش مادرش و بهش می گفت : مامان من پسر خوبی بودم ؟ مادر می گفت : پسر خوبی هستی ولی گاهی اوقات یه کم مادرت رو اذیت می کنی!تو باید همیشه خوب باشی،اگه مادرت رو اذیت کنی بابا ناراحت میشه ها!

هادی تو این یکی دو روزی که شنیده بود بابا شاید جمعه بیاد خیلی خودش را کنترل می کرد و سعی می کرد مادر را اذیت نکنه و انصافا هم خیلی بهتر شده بود ؛ هر چی به جمعه نزدیکتر می شد رفتار هادی هم بهتر می شد . هر روز از مادرش می پرسید : مامان ، بابا زنگ نزد که زودتر میام ؟ مادر می گفت : گفته همون جمعه انشاالله میام .

این انتظار آمدن پدر نه تنها در رفتار و اخلاق هادی اثر گذاشته بود بلکه روی درس خوندن و نظم هادی هم اثر گذاشته بود . هر روز اتاقش رو مرتب می کرد و تمام درس هاش رو می خوند و پیش خودش می گفت : درسته بابا گفته جمعه میام ولی شاید زودتر آمد ! اونوقت اگه بابا زودتر بیاد و اتاق من نامرتب باشه یا من درس هام رو نخونده باشم چه کار کنم ؟

خلاصه اینکه آقا هادی کوچیک ما انتظار آمدن پدرش رو به معنای واقعی نشون می داد و این انتظار تنها به حرف نبود بلکه در تمام رفتار و اخلاق و افعال هادی اثر گذاشته بود .....

هادی بدون اینکه خودش متوجه باشد درس بزرگی به مادرش داده بود . مادر هادی داشت پیش خودش فکر می کرد ؛ به خودش گفت : این بچه انتظار آمدن پدرش رو داره همه چیز رو آماده کرده و حتی الان دیگه کاری نمی کنه که اونو ناراحت نکنه و خودش رو اینقدر آماده کرده که اگه الان باباش بیاد هادی هیچ نگرانی نداره . مادر هادی خیلی به فکر فرو رفته بود و تو دلش به امام زمانش گفت :

آقا جان من یه عمری شنیدم که شما شاید جمعه بخوای ظهور کنی ولی به اندازه این انتظار هادی ، انتظار نکشیدم و منتظر واقعی نبودم . راستی آقا جان اگه شما زودتر بیای من چه کار کنم ؟ آیا واقعا آماده هستم ؟ آیا روی آن را دارم که با این همه گناه به شما نگاه بکنم یا حتی کلامی حرف بزنم ؟ آیا الان که مثلا منتظرم از کارهائی که میدونم شما رو ناراحت می کنه جلوگیری می کنم ؟ .....