موضوع بحث : آرامش در قرآن (2)        

عنوان بحث :  تبعیت از هدایت الهی اولین راه تحصیل آرامش

  • به ترتیب آیات الهی در آیه 38 سوره بقره اولین گروه که دارای آرامش باطنی هستند کسانی اند که از هدایت الهی تبعیت می کنند.

  • اولا هادی خود ذات مقدس الهی است . یکی از اسماء خداوند هم اسم مبارک هادی است . در آیات قرآن کریم هم خداوند عالم هدایت را مختص خود می داند .

  • در قرآن کریم چهار مصداق برای هدایت بیان شده است :

    الف)اولین مصداق هدایت خود قرآن کریم است؛« شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس »

    ب ) دومین مصداق هدایت ، عترت است . هدای در مجموعه روایات آل الله تعبیر به اهل بیت علیهم السلام شده است.

    ج ) سومین مصداق هدایت ، بیت االله الحرام است . در قرآن هم آمده است :
    «ان اول بیت وضع للناس للذی ببکه مبارکه فیه آیات بینات مقام ابراهیم هدی للعالمین»

    د) چهارمین مصداق هدایت ، تورات و انجیل است .
    در آیه 4 سوره مبارکه آل عمران آمده است : « و انزل التورات و الانجیل من قبل هدی للناس »

  • در قرآن کریم چهار نتیجه برای تبعیت از هدایت الهی عنوان کرده است :
    1) نداشتن خوف
    2) نداشتن حزن
    3)عدم گمراهی و ضلالت « فمن تبع هدای فلا یضل و لا یشقی »
    4) ذات اقدس اله فرموده است : « لتکبر الله علی هدی»
    کسانی که به هدایت الهی راه یافته اند خداوند متعال را بزرگ می دانند .

  • مطلب مهم و اساسی این است که « هدایت الهی » چیست ؟
    در جلد اول تفسیر برهان جناب عیاشی از جابر بن عبد الله انصاری نقل می کند که : از امام باقر علیه السلام از تفسیر آیه « فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون » سوال کردم . امام باقر علیه السلام فرمودند : تفسیر الهدی علی علیه السلام .


    دریافت فایل صوتی7001a             دریافت فایل صوتی7002

    دریافت فایل PDF                       دریافت فایل WORD

    بشر ابتدا در بهشت بوده است . در قرآن و در آیه 38 سوره بقره آمده است :‏
    « قلنا اهبطوا منها جمیعا فامّا یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون »

    (گفتیم همه از بهشت فرود آئید تا آنکه از جانب من راهنمایی برایتان آید آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد)

    در بهشت دیگر خواب و گرسنگی و تشنگی و تاریکی و خوف و حزن نیست بلکه سراسر آرامش و هستی محض است . چون ما قبلا در بهشت رضوان الهی بوده ایم اکنون دنبال آرامش و قدرت و علم هستیم .

    زمانی که خداوند به انسان خطاب هبوط داد طبق آیه 38 بقره فرمود : « فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» .
    این حالتی را که انسان دیگر خوف و حزن ندارد تعبیر به « امن » می کنند . امن از ایمان بالاتر است چون امن منشا ایمان است . امنیت یعنی زوال خوف و حزن ؛ کسانی که به امنیت رسیده اند دیگر نه دلواپسی دارند نه دلواپیشی ؛ آنهایی که دلواپس اند خوف دارند و آنهایی که دلواپیش اند حزن دارند .

    حالا آیا می شود انسان در همین دنیا جایی را بیابد که امنیت داشته باشد ؟ بله ؛ جلسات یاد خدا ، ذکر اهل بیت علیهم السلام و جلساتی که در آنها حرف از دنیا و برزخ و آخرت نباشد . جلساتی که در آن حرف از بهشت و بهشتها و بهشتی که خدای متعال هست باشد(فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) .

    خداوند در قرآن فرموده است به ایمانتان لباس ظلم نپوشانید تا به مقام امنیت برسید :
    « الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن »

    حال به تعریف خوف و حزن می پردازیم :
    خوف : احتمال یک امری مکروه که در وجود انسان باشد یا احتمال وقوع امری مخالف با وجود انسان .
    مثلا همه ما دوست داریم عزیز باشیم ؛ حالا اگر احتمال بدهیم که با انجام کاری عزیز بودن و کرامت نفس ما از بین می رود خوف ظهور
    می کند چون دست درازی کردن مخالف با وجود انسان است .

    در قرآن کریم دو نوع خوف مطرح شده است : خوف از حضرت حق تعالی و خوف از شیطان .
    خوف از خدای متعال که منشا آن معرفت است : « و لمن خاف مقام ربه فله جنتان »
    خوف از شیطان که منشا آن جهل است : « انما ذلکم الشیطان یخوف اولیائه »
    حضرت علی علیه السلام : الخوف امان ؛
    خوف از خدا به انسان امنیت کامل می دهد و به جوار الهی خواهد رفت .
    ریشه خوف جهل است . مثلا انسان جهل دارد که خداوند گناهان او را می بخشد یا نه ؟ به این دلیل خوف پیدا می کند که البته مفید است چون نفس انسان را کنترل می نماید .
    نکته : بزرگترین خاصیت خوف آن است که مانع فرو رفتن انسان در دنیا می شود .
    در هر جا که خدا باشد دیگر خوف و حزن نیست و اگر انسان این را ادراک نماید که « هو معکم اینما کنتم » دیگر خوف و حزن ندارد
    و به مقام امنیت کامل خواهد رسید .

    پس گفته شد که منشا خوف (خوف از آتش ، خوف از عذاب ، خوف از مصیبات دنیا ، خوف از فقر) جهل است .
    مولا علی علیه السلام فرمودند : الجهل معدن الشرور ؛ راس تمام شرور در عالم جهل است ؛ اصلا منشا رفتن به بهشت علم و منشا رفتن به جهنم جهل است .در معانی جهل : دنیا و  نار آمده است  .
    اهل بهشت اهل علم اند ؛ البته علم به معنای اصطلاحات ذهنی نیست بلکه علم چیزی است که تاریکی و ظلمت انسان را از بین ببرد . علم آن است که به انسان آرامش باطنی بدهد .( العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء ) الان بسیاری از علومی که ما تحصیل می کنیم به ظاهر علم هستند ولی در باطن علم نیستند ؛ البته تحصیل آن ها مانعی ندارد زیرا با تحصیل آنها دنیایمان را تامین می کنیم و این مطلب با استناد به حدیث « من لا معاش له لا معاد له » تبیین می شود . انسان زمانی که به علم برسد دیگر هیچ خوف و حزنی نخواهد داشت.
    در روایت است که : العلم اصل کل خیر ؛ اساس تمام خیرات عالم علم است .

    رسول اکرم فرمودند : رفتن به جلسه علم معادل 12 هزار تشییع جنازه یا 12 هزار دور تلاوت قرآن کریم است .

    مقابل خوف در روایات رجا آمده است و رجا احتمال امری موافق با وجود انسان است . انسان به همین امید زنده است پس باید امید داشت و به آینده هم امیدوار بود .

    در سوره یس آمده است : کل شئ الیه ترجعون ؛ تمام اشیای هستی در حال بازگشت به سوی خداوند متعال هستند و بازگشت به سوی خداوند عالم ، عالی است ، پس آینده جهان خوب است و ما باید به آن امید داشته باشیم ؛ حال اگر غافل از این مطلب باشیم و جهل داشته باشیم خوف پیدا می کنیم . چون ما جهل داشتیم که جهان به چه سمتی در حرکت است نگران بودیم ؛ اگر متوجه این مطلب باشیم که تمام هستی به سمت خداوند در حرکت است دیگر جای نگرانی و خوف و حزن نمی باشد و هر چه انسان به مقصد نزدیکتر شود خیال او هم کم کم از بین خواهد رفت .

    نکته قابل توجه این است که یک تفاوت میان بازگشت انسان و اشیای هستی است و آن اینکه اشیاء را می برند ( ترجعون ) ولی انسان خودش باید برود ( انا لله و انا الیه راجعون ) .

    پس جهل مربوط به نفس است ولی حزن از نفس شروع شده و در دل انسان اثر پیدا می کند .

    تمام کسانی که آرامش باطنی ندارند گیر خوف و حزن اند ؛ خوف برای آینده است و حزن مربوط به گذشته است و این مطلب باید تذکر داده شود که نه گذشته وجود دارد و نه آینده ؛ پس منشا خوف و حزن نیستی است . خداوند متعال در گذشته بوده و حال هم که هست و در آینده هم خواهد بود ، زمانی که انسان این هستی را رها کرده و به نیستی خودش می پردازد گرفتار خوف و حزن خواهد شد .

    حال به تعریف حزن می پردازیم :
    گاهی نفس انسان خشن می شود و در اثر این حالت ، غم سراغ انسان می آید و غم که آمد قبض دل رخ می دهد و میوه قبض دل ، حزن است . در ابتدای امر به تعریف غم می پردازیم : عرب به ابر می گوید : غمام ؛ مثلا : جاء الغمامه : ابر آمد کلمه غم از غمامه گرفته شده است . ابر روی نور خورشید را می پوشاند و تاریکی فراگیر می شود و غم هم به معنای پوشاندن روی چیزی است البته کفر هم به این معناست ولی پوشاندن روی تمام نعم الهی را کفر گویند . زمانی که غم وجود شما را گرفت بدانید که مشمول عنایت حقتعالی شده اید و منشا آن هم ندیدن خورشید ولایت است و راه از بین بردن آن این است که یا ابر غم ببارد یا اینکه شما سوار هواپیما شوید و از آن عبور نمائید . ( الصلوه معراج المومن )

    نکته مهم این است که انسان ریشه و اساس خوف و حزن را که نفس است از بین ببرد .
    خداوند متعال در آیه 6 سوره جمعه فرموده است :
    « قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین »

    ( بگو ای جماعت یهود اگر پندارید که شما به حقیقت دوستداران خدایید نه مردم دیگر ، پس تمنای مرگ کنید اگر راست می گویید. )
    نکته این است که اولیای الهی آرزوی موت دارند .
    در سوره یونس هم آمده است : « الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون »
    حالا موت چیست که آرزوی اولیای خداست و به وسیله آن انسان به آرامش کامل می رسد ؟
    موت به معنای تعطیل شدن نفس است . به معنای تعطیل شدن ادعای نفس ( الوهیت ) است .

    اولیای خدا ترس از مرگ ندارند بلکه مشتاق به آنند ولی عامه چون جهل دارند و نمی دانند که چه خواهد شد می ترسند . برخی گفتند از هر چیزی می خواهید بترسید ، بترسید ولی از مرگ نترسید . اصلا می دانید مرگ یعنی چه ؟ مرگ و مردن یعنی رفتن در جوار حضرات اهل بیت علیهم السلام . الان همه ی ما مشتاق زیارت کربلا هستیم چون می خواهیم به زیارت ضریح امام حسین علیه السلام برویم . حالا مرگ چیزی است که انسان را نزد خود امام حسین علیه السلام می برد .

    ** نقل می کنند که شخصی به حضرت علی علیه السلام عرض کرده بود آقا جان من را به نجف بیاورید بعد اگر خواستید جان من را بگیرید هم بگیرید . ایشان به نجف مشرف شده بود بعد از چند روز می بینند حالشان کم کم بد می شود و یک دفعه یادشان می افتد که به حضرت مولا علیه السلام چه گفته بودند . به دوستانشان می گویند من را به حرم ببرید . داخل حرم که می شوند به آقا عرض می کنند آقا حالا ما یک چیزی گفتیم شما سریع جدی گرفتی ؟ شب ایشان ملکی را در خواب می بیند که به ایشان می گوید چرا امیرالمومنین علیه السلام را پکر کردی ؟ آقا می خواست شما را پیش خودش ببرد . الان هم برای شما از خدا سی سال عمر دوباره طلب کردند .

    دلیل نترسیدن اولیای خدا از مرگ علم است . پس ما هم باید دنبال علم باشیم تا ظلمت و جهل را کنار بزنیم .

     قرآن کریم دنیا را به ظلمات تعبیر نموده است ؛ در زیارت امام رضا علیه السلام داریم : السلام علیک یا نور الله فی ظلمات الارض .
    دنیا شب است و قیامت روز ؛ شب تاریک است و تاریکی منشا خوف است و اگر انسان در چاله های دنیا بیفتد گرفتار حزن خواهد شد
    و البته انسان در تاریکی مرتکب ظلم هم می شود و حالا نکته مهم این است که نور ظلمت را از بین می برد . علم نور است و انسان اگر دارای علم شد تمام نگرانی ها و اضطراب و .... از بین خواهد رفت .

    در قرآن قلب اعتبار دارد ولی نفس اعتبار ندارد و خداوند در سه جای قرآن فرموده است که نفس باید از بین برود.(کل نفس ذائقه الموت )
    سوال شد که پس چرا باید نفس را بشناسیم ؟ گفته شد باید آن را شناخت تا بتوان به راحتی از آن گذشت .
    از دلایلی که خداوند متعال فرموده است که نفس باید از بین برود وجود الوهیت در ذات نفس است ؛ نفس از جنس نار است و به جهنم نزدیک است و قلب از جنس نور است و به بهشت نزدیک است . یک بشارت بزرگ برای مومنین این است که خداوند نفس آنان را ضعیف
    و قلب آنان را قوی خلق کرده است و کفار برعکس مومنین هستند .

    مطلب دیگر اینکه موت با فوت تفاوت دارد ؛ موت مربوط به زمانی است که انسان با تمام وجود لااله الا الله بگوید .
    رسول اکرم علیه السلام فرمودند : موتوا قبل ان تموتوا ؛ بمیرید قبل از آنکه شما را بمیرانند .
    معنای موت این است که قلب در محضر خدا باشد ولی بدن در دنیا باشد .
    قال رسول الله صلوات الله علیه : من اراد ان ینظر الی میت یمشی علی وجه الارض فلینظر الی وجه علی بن ابیطالب .
    هر کس دوست دارد به مرده ای نگاه کند که روی زمین راه می رود به چهره مبارک علی علیه السلام نظاره کند .
    به برکت تبعیت از آن حضرات امکان این مطلب(نظاره کردن به چهره مبارک امام علی علیه السلام ) برای ما هم هست.
    در مطالب قبل گفته شد که از مرگ نترسید و بشارت به موت دادیم ؛ البته تمام این مسائل برای دوستان اهل بیت علیهم السلام است .

    در قرآن کریم دو تعبیر برای موت آمده است : سکرات و غمرات موت .
    سکرات موت برای دوستان خداست و غمرات برای دشمنان خداست . سکرات از سکاری و مستی می آید ؛ برای دوستان اهل بیت علیهم السلام جناب ملک الموت جامی از محبت مولا علی علیه السلام می دهد و آنها دیگر مست مولا می شوند و به راحتی جان خود را به ملک الموت می دهند .

    در روایت است که امام حسین علیه السلام در روز قیامت هزار تجلی دارند و هر تجلی حضرت هشتصد سال طول می کشد . تمام بهشتیان مست مولا می شوند و در نهایت شکوه و شکایت حورالعین بلند می شود که خدایا اینان به ما توجهی ندارند ؛ خطاب می رسد آنها مست جمال سیدالشهداء علیه السلام هستند .

    امام صادق علیه السلام در جلد 6 بحارالانوار فرمودند : زمانی که مرگ یکی از دوستان ما فرا می رسد ملک الموت گلی به نام منسیه به او می دهد و او بو می کند و بواسطه بو کردن گل تمام دنیا و ما فیها را فراموش کرده و تماما متوجه خداوند می شود ، باز گلی به نام مسخیه به او می دهد و با بو کردن این گل سخاوت پیدا می کند و به راحتی جان می دهد .

    پس اگر انسان بخواهد این راه را زودتر رفته و بمیرد باید نفس را از بین ببرد .
    حضرت علی علیه السلام فرمودند : من یمت یرنی . ( هر کس بمیرد من را ملاقات می کند .)

    یعنی اول موت است بعد ملاقات .در همین دنیا هم اگر کسی بخواهد ملاقات داشته باشد باید به مقام موت برسد و انسان با محبت حضرات اهل بیت علیهم السلام به موت می رسد ؛ منتها الان همه ما محبت داریم ولی در تبعیت ممکن است ضعیف باشیم . اگر تبعیت همراه محبت شود موت دوستان خدا کامل می شود و بعد به ملاقات راه می یابند .